بصیرت
بسم الله و هو العلی الاعلی
در طول تاریخ 2 ندای یکسان اما با فاصله ی چندیدن قرن از رهبر جامعه ی مسلمین بلند شد.
یکبار علی، که امیرالمونین بود. در شهر کوفه فریاد برآورد که: «… کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ أین عمار؟ …» علی از فقدان دوستان شهیدش که پیرو حق بودند، می گرید. از فقدان اهل بصیرتی که روشنگری کند و فتنه ها را تبیین کند می گرید.
یکبار دیگر از سلاله ی همین علی، سید علی عصر ما بود که پس از فتنه ی خودفروختگان و مغرضان، آن کافران بی دین، در تهران فریاد برآورد: « أین عمار؟ »
اما ما که کوفی نبودیم، گفتیم رهبرا! لبیک لبیک لبیک … و حماسه ی 9 دی را تحقق بخشیدیم. گفتیم آقا؟ خواص بی بصیرت اگر ساکتند یا موجب فتنه یا شعله ور شدنش می شوند، ما که نمرده ایم. هنوز پای آرمان انقلابمان محکم و استوار ایستاده ایم. ما همان فرزندان کالزبر الحدید هستیم.
اما امروز!!!! امروزمان چه شده است؟ در مجالس روضه ی حسین علیه السلام می نشینیم و می گوییم باید بصیرت داشت باید آگاه بود، اما حواسمان نیست که بصیرت فقط دانستن نیست. فقط غر زدن نیست. کجاست موضع گیری هایمان؟؟؟ کجاست عمار بودنمان؟ کجاست فریادمان بر سر استکبار؟ … نکند رنگ کوفی بر تنمان نشسته است؟ نکند قرار است، صدای أین عمار دیگری بشنویم؟ مگر میشود؟ مگر قرار ما نبود که عماروار بصیرت افزایی کنیم؟ مگر قرارمان نبود مدافع حرم حسین و زینب باشیم؟ زینب مدافعی چون عباس می خواهر که با عمل، بصیرتش را نشان دهد و حتی با رفت و آمدها و وسوسه های باطل دشمن تن به ذلت حضور در جبهه ی باطل ندهد. حسین مدافعی چون زینب میخواهد که از کوفه تا شام روشنگری کند. حب و بغض بنماید. موضع گیری کند. نه اینکه فقط بنشیند و بگوید باید بصیرت داشت.
بصیرت یعنی بدانی و عمل کنی. بشناسی و موضع بگیری. در جای خودش درست انتخاب کنی. در جای خودش اعتراض کنی و…
ما به کجا در حال رفتنیم؟ گویا غبار غفلت، چشمان و قلبمان را پوشانده!؟ فتنه ی 88 که یادتان نرفته است. به ساحت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام جسارت علنی شد. به ولایت مطلقه ی فقیه که همان وجود مبارک حضرت ولیعصر ارواحناله الفداه است جسارت شد. آنگاه امروز کسی که علناً از این فتنه حمایت کرده است، باید بیاید بشود وزیر؟ وزیر مملکتی که ما ملت آنیم؟ به کجا رسیده ایم که نمایندگانی را به مجلس میفرستیم که میگویند اگر امام رضا هم بود به کنسرت می رفت. کسانی که دین علاوه بر ملعبه ی دستشان، بقول خودشان بازیچه ای برای «مزاحشان» شده است.
الله الله که این سکوت جز از کوفی جماعت برنمی آید.
خودم و شما را به پرهیزکاری و تقوای الهی می خوانم که امروز راهی جز جهاد بر ما روا نیست و یاد آور میشوم امروز بیش از هرروز به زنده بودن عمارها نیازمندیم.
والعاقبه للمتقین
اشرف السادات موسوی
16آبان 1395